Tuesday, January 3, 2012

مبهم تا روشن

چالش های خروج ناتو از افغانستان

علی امیری


More Ambiguous Than Clear: Challenges of NATO Leaving Afghanistan \ Ali Amiri

Summary: With the start of the “Transition Process”, the question of the future of Afghanistan and NATO’s future in the country rises. History reads that leaving Afghanistan is more costly than entering it. It is not clear how much NATO has reflected on this. Perhaps, difficulties of running military operations in Afghanistan including fiscal constraints, human casualties, negative popular opinion at home, demands of political campaigns, have made the Western politicians not to think enough about the consequences of withdrawal. The fact is that the Western general public has been given little information about the real consequences of the exit. The policy environment of transition and NATO’s exit strategy are shaped by three main factors: trouble making neighbors, weak state and institutions, and weak actors and political elite in Afghanistan. This article attempts to clarify these dimensions.
در 17 جولای 2011 انتقال مسئولیت های امنیتی از نیروهای ناتو به نیروهای امنیتی افغان طی مراسمی که در شهر بامیان با حضور مقامات ارشد امنیتی افغان و ناتو برگزار شد، رسما آغاز گردید. مراسم 17 جولای سر آغازی روندی است که باید تاسه سال دیگر تکمیل شود. در دور جدیدی از انتقال مسئولیت ها قرار است 17تا 20 ولایت دیگر به این پروسه بپیوندد. هنوز تأثیر این روند بر زندگی عادی شهروندان افغانستان به درستی آشکار نشده است اما شهروندان عادی افغان از همان آغاز پیامد های خروج را با نگرانی دنبال کرده اند. باید دید که در ورای این نگرانی ها، دشواری های خروج چیست و چه پیامد های برای دو جانب افغانی وناتو دارد؟ پرسشی که اکنون مطرح است ا ین است که به راستی این خروج برای افغانستان یک کامیابی است یا سر آغاز یک چالش جدید؟ و بالاخره خروج از افغانستان برای ناتو به چه معنی است؛ آیا ناتو مسئولیت خود را در این کشور ادا کرده است واکنون پیروزمندانه راه خروج را پیش گرفته است، یا اینکه افغانستان برای نا تو به سنگر بن بست بدل شده است و ناتو نیز در جستجوی راهی برای خروج از باتلاق و بن بست است؟ برای پاسخ به این پرسش ها خوب است که یک بار دیگر پس زمینه منازعه را مرور کنیم.

افغانستان در نیم قرن اخیر گرفتار بحران دولت بوده است. یعنی نیروهای سیاسی داخلی از تأسیس یک دولت مدرن، ملی، دموکراتیک و توسعه گرا ناکام بوده است و آرایش نیروهای سیاسی اغلب به جدال و منازعه و خونریزی و بی ثباتی منجر شده است. در 1971که سلطنت مشروطه در افغانستان ساقط شد و یک جمهوری تک حزبی در کشور سر برآورد، آرایش نیروهای سیاسی در داخل به گونه به هم خورد که دیگر ظرفیت داخلی برای حل مسایل و مشکلات افغانستان کافی نبود. این امر به نا گزیر سر آغاز بین الملللی شدن مسئله افغانستان شد. پیوند نیروهای سیاسی داخلی به ایدئولوژی های جهانی چون «مارکسیسم» و «اسلام‌سیاسی» روند بین المللی شدن مسئله افغانستان راتسریع کرد. بعد ها افغانستان به مکان بهره برداری های استراتژیک برای همسایگان خود تبدیل شد و درکام جدال های خونبار داخلی فرورفت. در ده سال اخیر نیز با اینکه یک ساخت حقوقی برای قدرت سیاسی به وجود آمده است، ساختار حقیقی قدرت همچنان بحران زا و تشنج آفرین است.

This is supported by a SORS Project.
© 2011 Shaar Organization for Research on Society, All Rights Reserved.